چرا تعداد افراد موفق در جهان کم است؟

چرا تعداد افراد موفق در جهان کم است؟

انسان‌های زیادی در این کره خاکی وجود دارند که هیچ‌گونه علاقه‌ای به شغل خود ندارند و تنها برای رسیدن به میزانی از درآمد که بتوانند مخارج روزانه خود را تامین کنند کار میکنند. این افراد همواره از زندگی گله و شکایت دارند و از شغل و میزان درآمد خود ناراضی هستند.
این افراد می‌توانند از هر صنفی باشند؛از پزشک متخصص گرفته تا مهندس و کارگر و کارمند.
اگر پای صحبت این افراد بنشینیم خواهیم دید بیشتر این گله‌ها از عدم علاقه آن‌ها به شغلشان منشا می‌گیرد که عدم تحمل حجم زیاد کار و ساعت کاری بالا و حتی نرسیدن به حقوق مورد انتظار معلول همین عدم علاقه به شغل است.
فرد شوخ‌طبع،بی‌نظم،سربه‌هوا و پرانرژی را در نظر بگیرید که در یکی از ارگان‌های نظامی مشغول به کار است،این فرد باید هر روز صبح زود بیدار شود،منظم باشد،از مافوق خود دستور بگیرد و در کارش محکم و جدی باشد.حال این فرد که فطرت او با شغلش در تضاد آشکار است چند سال می‌تواند به این کار ادامه دهد؟!
شاید عجیب به‌نظر برسد اما این فرد می‌تواند تا سال‌ها به این شغل ادامه دهد،
اما این ادامه دادن به قیمت از دست دادن شور و نشاط و جوانی است و فرسودگی، سرخوردگی،گله‌مندی،خشم زیاد و عدم لذت از زندگی را به‌همراه دارد.
در این بین تنها تعداد کمی از افراد هستند که با وجود کیلومترها مسیر اشتباهی که پیموده‌اند جسارت این را دارند مسیر زندگی خود را تغییر دهند.غلبه بر عادت‌ها بسیار کار سختی است.
کارمندی را در نظر بگیرید که استعداد او در خوانندگی است و اگر از کودکی و نوجوانی این استعداد را رشد و پرورش می‌داد اکنون می‌توانست به یک خواننده سرشناس تبدیل شود اما او اکنون یک مرد چهل‌ساله است که هر روز صبح باید کیف کارمندی خود را بردارد و تا نیمه روز در اداره باشد و درنهایت خسته از این تکرار روزمرگی با جسم و روحی فرسوده به خانه بازگردد.در مسیر بازگشت به خانه ممکن است آوازی بخواند و نشاط خود و تشویق دیگران را بابت این صدای طرب‌انگیز به‌همراه داشته باشد، اندکی بعد به فکر فرو رود که اگر در مسیر آوازخوانی و خوانندگی قدم برمی‌داشت اکنون چه جایگاهی داشت و خود را در یک کنسرت بزرگ با طرفداران بی‌شمارش تصور می‌کرد، اما لحظاتی بعد از خیالات خود بیرون می‌آید و دوباره آن حس سرخوردگی و فرسودگی به سراغش می‌آید.
این فرد چهل‌ساله باوجود استعداد شگرفی که دارد اما به‌خاطر ترس از دست دادن کارش،سرزنش اطرافیان و خانواده‌اش،سن و سالش که به‌نظر خود بالاست و با این بهانه که اکنون دیگر برای تغییر دیر است تا پایان عمرش با همان شغلی که به آن علاقه ندارد ادامه می‌دهد و درنهایت با کوهی از حسرت و آرزوها و استعدادهای پایمال‌شده تسلیم مرگ می‌شود،بدون این‌که از زندگی خود لذت برده باشد.
این جمله شاید کلیشه‌ای به‌نظر برسد اما «هیچ‌گاه برای تغییر دیر نیست».
اما تغییر در سن بالا و بعد از پیمودن کیلومترها مسیر اشتباه نیاز به اراده فولادین دارد.به‌همین خاطر تاکید ما بر این است تغییر را از سنین پایین آغاز کنید.
از همان کودکی و نوجوانی در مسیر استعدادهای خود قدم بردارید تا بتوانید در آینده یک زندگی شاد و بدون حسرت را داشته باشید.
شناخت استعدادها ممکن است کار دشواری باشد به‌خصوص برای کودک و نوجوانی که هنوز نمی‌داند چه می‌خواهد و ممکن است تحت تاثیر مشاوره‌های غلط اطرافیان مسیر نادرستی را انتخاب کند؛بنابراین انجام تست‌های علمی استعدادیابی برای شناخت استعدادهای خود لازم و ضروری است.
انجام چندین تست برای شناخت درست استعدادها و قدم برداشتن در مسیر آن‌ها می‌تواند از یک عمر افسوس و حسرت و پشیمانی جلوگیری کنند

0 نظر

نظر خود را ارسال کنید